سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

عاقا یه چن تا نباتونه یادداشت گذاشته بودم رو دیواره یخچال از خیلی وخته پیش

بزار اینو بنویسم اول 

فک کنم تیر ماه یا مرداد ماه بود یه روز که تولد دوستش هم بود و انگار مورد متولد لباس چین چینی هم پوشیده بودن خیلی شیک و اینا

چن روز بعدش

نبات میگف: من کی تولدم میشه

گفتم خیلی مونده ! دوس داری تولدت باشه با دوستات جشن بگیری؟

میگه آره

پسرا لباس دومادی میپوشن؟؟؟؟

میگم دوس داری لباس دومادی بپوشی؟

میگه آره

دخترا لباس عروسی میپوشن؟

میگم آره لباس تور توری میپوشن

میگه من کی ازدواج میکنم؟

میدونی من میخوام با کی ازدواج کنم؟

با یکی از دوستای مهدم

گلسا!!!!

خخخخخخحخخخ

یاداور میشم که گلسا همونیه که تولدش بوده لباس چین چینی تور توری پوشیده!!!

 

 

این دوتا نباتونه هم مال  بیشتر از یک سال و اندی پیشه وقتی هنوز خونه قبلی بودیم 

نمیدونم دقیق چی شده بوده ولی انگار بیرون رفته بودیم برا نبات خرید بعد اوشون هی گریه زاری بهنونه گیری فرموده بودن دهان ما رو سرویس فرموده بودن .... شدید ها بد.... خلاصه انگار ما از کار نبات ناراحت شده باشیم مثلا!

میگه 

منم از کاری که کردم خیلی ناراحتم

به بچه هایی که گریه میکنن باید بگیم اروم باش داریم برات خرید میکنیم

 

 

 

تو گلدونای تو تراس همون خونه قبلی ریحون کاشته بوده و برام چیده بعد منو همسرجان شب که ایشون خواب بوده خوردیمشون والان یکی دو روز گذشته مثلا!

اومده میگه پریشب داشتم فک میکردم که ریحونهایی که چیدم رو خوردید

میگم آره چن تا پرش مونده هنوز

میگه منم داشتم همین فکرو میکردم!!!!!!! 

الان برام عادیه ها ولی اون موقع و برا بچه ای که مثلا حول و حوش سه سالشه پریشب و داشتم همین فکرو میکردم به نظرم خیلی قلمبه سلمبه اومده بود که اینا رو نوشتم!!!!!